فريدون مجلسي* مصر كشوري است با لايهاي بزرگ و جالب و باسابقه از انديشمندان و روشنفكران، دانشمندان و هنرمندان پير و جوان. پيش و بيش از ايران با غرب جديد و قديم آشنا بوده و از زمان اسكندر بخشي از آن بوده و بعدها نيز ناپلئونها و روملها و مونتگمريها را در خاك خود ديده و آزموده است. روشنفكران مصري نيز زماني در رويارويي با غربِ سيريناپذير به چپ روي آوردند و مانند همه جاي جهان چپانديش شدند و سر از سراب و استبداد برآوردند و به راست روي آوردند و به فساد و ديكتاتوري ابوالهولي ديگري رسيدند. در برابرش ايستاند تا شايد دموكراسي داروي دردشان باشد! غافل از اينكه تمايلات و آرمانهاي فرهيختگان و روشنفكران براي استقرار و بقاي دموكراسي كافي نيست، خصوصا اگر كار به زورآزمايي كشيده باشد، كه در اين صورت، زورآزمايان سهم و ميراث خود را از زور ميخواهند و خودشان ابوالهول ميشوند! روشنفكران مصري حقوق دموكراتيك ملتي را طلب ميكنند كه اكثرا فلاحيني هستند كه بيشتر شيفته قدرتِ قدرتمداران و در انقياد اعتقاداتشان هستند. دموكراسي را نميفهمند و شعارهاي داغ را دوست دارند: هرچه داغتر و پرشورتر، بهتر. روشنفكراني كه در دادخواهيهاي مصر صحنهگردان بودند اكنون در برابر ظهور امواجي كه در آن دادخواهيها حضور نداشتند و اكنون ميراثش را طلب ميكنند، رنگ ميبازند و محو ميشوند! مگر دموكراسي متكي بر شمارش نيست؟ اخوانالمسلمين كه در زمان مبارك بيسر و صدا شريك قدرت بود و بعدا هم قول داد كه شريك و همراه باشد و در انتخابات رياستجمهوري هم شركت نكند، نرم نرمك در برابر امواج سرسپردگانش ظاهر شد و خواهان رياست و قدرت لذيذ بيواسطه شد. سلفيون عربستانيتبار نيز آمدهاند، كه البته شانسي ندارند، اما با حضورشان مانند هرجاي ديگر نواي جنگ داخلي و خونريزي و لابد قبطيكشي سر ميدهند. قيام ارشادي مصر، يعني در سكوت و حمايت ضمني نظاميان، اينك به راديكاليسم روي ميآورد! بنيادگرايان توجه ندارند، يا بسيار دير توجه خواهند كرد كه بزرگترين درآمد مصر از راه توريسم غربي است. توريستهايي كه به هر حال ميخواهند به شيوه خودشان زندگي كنند، وگرنه نميآيند و خسران و فقرش نصيب مردم مصر ميشود! بنيادگرايان رواداري را روا نميدارند و امواج هوادارانشان به آن و به منافع خودشان توجه ندارند، و سرمست شعار ميشوند! و حيرت ميكنند كه پس آن دستمزدها و درآمدهاي توريستي چه شد! و صداي فرهيختگان به جايي نميرسد. اكنون كساني خود را براي انتخابات رياستجمهوري نامزد كردهاند. از جمله سليمان نفر دوم و رييس اطلاعات حسني مبارك و از جمله وزير خارجه پيشين او و از جمله سران اخوانالمسلمين و سلفيون. سپس اخوانيها فرياد بر آوردند كه چه كسي صلاحيت سليمان و آلودگان نظام پيشين را تاييد كرده است؟ و دستگاهي سر بر آورد و سليمان و سران اخوانالمسلمين و سلفي، همگي را جملگي سلب صلاحيت كرد! بسيار خب! اگر اين دارو براي آن طرفيها مجاز باشد، براي اين طرفيها هم مجاز ميشود! به فكرم رسيد كه محافل ناشناس بررسي صلاحيت و احتمالا سران نهضت ارشاد شده، خودشان با سليمان به تفاهمي رسيده باشند كه تو هم كانديدا شو، تا بعدا همگي با هم ردصلاحيت شويد تا جاي گلهاي باقي نماند!؟ (نظريه توطئه!)، باري نكته اين است كه در بازي دموكراسي اين كارها چه معنايي دارد؟ چه كسي صلاحيت دارد كه صلاحيت ديگران را رد يا قبول كند؟ اگر خود مبارك هم كانديدا ميشد و راي هم ميآورد، معنياش اين بود كه كساني كه او را بركنار كردهاند اشتباه كردهاند و ملت او را ميخواهد! مگر بالاتر از اراده ملت هم هست، كه اين همه فرياد به راه مياندازند! تازه هر كدام از اين آقايان در جامعهاي اكثرا عقبمانده اگر انتخاب شود، اگر بر خر مراد سوار شود، مگر خودش پياده هم ميشود؟ پس غم چه دارند؟ در حالي كه دموكراسي سوار كردن نيست، دموكراسي پياده كردن يا پياده شدن بيدردسر در ته خط است و سپردن افسار به نفر بعدي، در آنجايي كه اعتبار دوره و بليت خر مراد به پايان ميرسد!

نظرات